به گزارش مشرق، پدیده جنگ یکی از منفورترین و خانمان براندازترین پدیده ها در تمامی تاریخ بشریت است اما گریز از آن از دشوارترین آرمان های بشری است. در ایران معاصر، انقلاب اسلامی و بلافاصله جنگ، تأثیر مهمی بر هنر گذاشت. یکی از مهمترین و در عین حال ضعیف ترین اقسام هنر که تحت تأثیر انقلاب و جنگ تحمیلی شکل تازه ای به خود گرفت، هنر درام یا تئاتر است که بعدها به نام تئاتر دفاع مقدس شناخته شد. ادبیات نمایشی دفاع مقدس گونه ای از ادبیات نمایشی مستند است که هویت خود را از خاطرات،یادداشت ها، گزارش ها، زندگی نامه ها و داستان های رسمی اتفاقات به دست می آورد.
تئاتر دفاع مقدس به دیل ماهیت خاص جنگ ایران و عراق، شکل ویژه ای دارد و با تئاترهای موجود در جهان تفاوت زیاد دارد. بنابراین تئاتر دفاع مقدس به لحاظ گستردگی و سرمایه گذاری، مدون ترین جریان تئاتر کشور است که همپای انقلاب اسلامی ایران ظهور کرد و بالند شد اما تحول چشمگیری که نشان تأثیرگذاری جدی پژوهش ها در زمینه تولید اثر بود را ما در این سال ها در آن ندیدم. خیلی از کارشناسان این فن معتقد هستند که تئاتر ما در این چهل سال مقاطع مختلفی را طی کرده است اما به لحاظ درام نویسی دفاع مقدس و تولید آثار متنوع هنوز تا نقطه مطلوب فاصله زیادی داریم.
هر چه که از دفاع مقدس و پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد نیاز نسل جوان برای دانستن و ارائه محتوای مناسب در راستای این ارزش ها می شود. به مناسبت هفته دفاع مقدس تلاش داریم بخشی از نمایش های تأثیرگذار در عرصه دفاع مقدس و جنگ را در خبرگزاری فارس معرفی کنیم.
*خنکای ختم خاطره
نمایش خنکای ختم خاطره به نویسندگی حمیدرضا آذرنگ و با درخواست بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس نوشته شد و در سال ۸۸ نخستین بار توسط نیما دهقان روی صحنه رفت. این نمایش درباره روانشناسی اجتماعی مردم پس از جنگ ایران و عراق است. آذرنگ برای نگارش این نمایشنامه در بخش بین الملل جشنواره بیست و هشتم فجر تندیس جایزه نخست و نیما دهقان نیز بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
در تمام این سال ها کارگردان های زیادی این نمایشنامه را روی صحنه بردند، از جمله سعید توکلی، محسن سپاسی، ابراهیمی، محسن حائزی زاده، حامد ادوای و ... و همینطور جوایز زیادی را در این سال ها نیز به خود اختصا داده است. از جمله همانطور که مطرح شد جایزه نویسندگی بخش بین الملل فجر، جایزه بزرگ جشنواره تئاتر فجر شامل تندیس، دیپلم افتخار و مبلغ ۴ هزار دلار، تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و مبلغ ۲۵۰۰ دلار برای بهترین نمایشنامه، برای حمیدرضا آذرنگ، بهترین کارگردانی، برای نیما دهقان، بخش موسیقی برای فرشاد فزونی، بخش طراحی صحنه برای منوچهر شجاع.
از جمله برترین بازیگر مرد تئاتر سال ۸۸ در هفتمین دوره جشن بازیگر تئاتر (جشن شب بازیگر) برای بازی حمیدرضا آذرنگ، بهترین کارگردان جشنواره تئاتر شهر تهران در سال ۹۶ برای حامد ادوای، بهترین بازیگر مرد جشنواره تئاتر شهر تهران در سال ۹۶ برای محمدرضا ایمانیان، بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر شهر تهران در سال ۹۶ برای مرضیه موسوی، برنده تندیس بهترین طراحی لباس جشنواره تئاتر شهر تهران در سال ۹۶ برای پگاه ترکی و اثر برگزیده جشنواره تئاتر شهر تهران سال ۹۶ را بدست آورده است.
آذرنگ خودش با سال ها تأخیر کارگردانی این اثر را در جشنواره تئاتر فجرو اجرای عموم در دست گرفت و از بازی بازیگرانی چون «فاطمه معتمد آریا»، «حمیدرضا آذرنگ»، «علی سلیمانی»، «مرتضی آقا حسینی»، «مجید رحمتی»، «امین میری»، «بهنام شرفی»، «پریا وزیری»، «سارا شاهرودیان»، «امید سلیمی»، «هیراد آذرنگ» و «ماهرخ لکنیز» بهره برده است.
خنکای ختم خاطره ماجرای رزمندگان رفته و یوسف های گمگشته و چشم به راهی خانواده هایشان است که در پس آن یک اتحاد بین ترک و ارمنی و لر و خراسانی و جنوبی از شمال تا جنوب و شرق و غرب را شاهد هستیم مردمی که بچه هایشان را به جبهه فرستاده اند و حال داغ دیده هستند اما در نهایت همه با هم هم درد و یکپارچه اند.
زمان در این نمایشنامه آغاز دارد اما پایان ندارد ، مبدأ جنگ است اما مقصدی معلوم نیست و این نامعلومی ادامه دارد. فاصله ها چه در کار نیما دهقان و چه خود آذرنگ با المان هایی چون دیوار یا پازل و ماز مشخص شده اند.یکی از ویژگی هایی که این کار را نسبت به سایر کارها جذاب کرده، برانگیزاندن قوی احساس است هر چند شاید خیلی ها اعتقاد داشته باشند که هر کاری می تواند چنین ویژگی داشته باشد اما باید گفت خیر این درجه از تأثیرگذاری برای همه کارها نیست.
سال ها از جنگ گذشته خانواده های زیادی چشم انتظار هستند این بار یکی از این رزمنده ها زنده آمده و ماموران بنیاد جانبازان سراغ خانواده های مختلف را برای پیدا کردن این خانواده شهید زنده گرفته اند. نخستین خانواده از خراسانی ها است دختری که در کودکی پدرش جبهه رفته اما برنگشته و همسر این رزمنده دو مرتبه با یک جانباز دیگر ازدواج کرده است. خانواده دیگر از آذربایجان هستند پیرمرد و پیرزن ترکی که اصرار دارند یوسف پیدا شده پسر آنها است آنها تمام تلاششان را می کنند تا پسر نداشته شان را باز پس بگیرند. خانواده بعدی از کردها هستند که پدر آنقدر چشم انتظار پسرش بوده که دیگر نه می بیند و نه می شوند. خانواده بعدی از ارامنه و دیگری نیز از زنان جنوبی که با خون دل پسر بزرگ کرده است.
خنکای ختم خاطره داستان فراموشی یوسف ها است، فراموشی همین رزمنده ها که انگشت اتهامش تک به تک به سمت همه ماست که دچار فراموشی شده ایم و یادمان رفته چه کسانی برایمان جان فشانی و فداکاری کردند که باید دو مرتبه اینها را به یاد بیاوریم.
آذرنگ در این نمایشنامه تأکید می کند که ما فراموش کاریم و جنگ را فراموش کردیم و ایثار و فداکاری ، مردانگی و رشادت و دفاع از حقوقمان را فراموش کرد و هر چه می گذرد این فراموشی بیشتر می شود.
بازی خوب بازیگران در این نمایش به کارگردانی آذرنگ قابل تأمل و به یاد ماندنی است از خود آذرنگ که در دو نقش پیرمرد ارمنی و پیرمرد فراموش کار بازی کرده که از کلیدی ترین شخصیت ها بودند و توانسته احساسات مخاطب را درگیر کند تا فاطمه معتمدآریا که در نقش دو زن ترک و جنوبی با لهجه های خاصشان ایفای نقش کرده است. علی سلیمانی، مرتضی آقا حسینی، مجید رحمتی، اینها هم تیپ سازی مامورانی هستند که هر سه خوب و به جا بازی می کنند.
امین میری، پیرمردی کرد با مایه ای دقیق و دشوار و پیچیده اما پرمایه بازی میکند ارائه مکث ها و سکوت و نشنیدن ها و ندیدن ها ، کم تحرکی در برابر تلویزیون، فریاد های بی نتیجه و تکرار های با دلیل در هر چیزی به زیبایی کار می افزاید. بهنام شرفی نیز به زیبایی در تیپ شخصیتی خود پیرمرد ترک زبان بازی میکند همان اغلاط کلامش طنز نمکینی به کار می افززاید که البته در پس آن اندوهی نهفته است.
آذرنگ از آن دست نویسندگان منتقد است که به خوبی خیلی مسائل را در کارهایشان بازگو می کند حتی اگر برایشان دشوار باشد یا بازخورد دیگری هم داشته باشد اما تلاش دارد فراموشکاری ها و خیلی مسائل دیگر را در همین کار نشان دهد و به نقد انسان و محیط پیرامونش می پردازد تا به شرایط بهتری برسیم درواقع این همان رسالت تئاتر است چرا که دلش برای انسان میتپد و تمام تلاشش را می کند تا به باورهای کلیدی و کلیشه ای نزدیک نشود و مخاطب را خسته نکند اما با همان مفاهیم ساده طرحی در اندازد که به واقع نزدیک باشد.
آسیب های جنگ از جمله سوژه هایی است که در تمام دنیا در ادبیات نمایشی و سینمایی بدان می پردازند همه کشورها به این حوزه نظر دارند و به اشکال مختلف آن را مدنظر دارند در ایران هم ادبیات نمایشی ما در عرصه تئاتر آثاری از این دست خلق کرده که خنکای ختم خاطره یکی از آنها است اینکه ناخودآگاه جمعی ما چقدر در برابر برخی از این آسیب ها پذیرش دارد ، محل بحث است و اینکه از جانبازان و خانواد های آنها دارای چه شرایطی هستندواقعا در پذیرش اذهان عموم که دور از این مسائل جنگ بودند، شاید نباشد. اما همه اینها میتواند سوژه ادبیات دراماتیک و قابل انتقال به نسل های مختلفی باشد که جنگ و دفاع مقدس را درک نکردند.
این نمایش نخستین بار سال ۸۸ در تالار سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به صحنه رفت و خود آذرنگ آن را در آذر و دی سال ۹۷ با نگاهی متفاوت به صحنه برد و سپس هم در جشنواره تئاتر فجر حضور پیدا کرد.
آذرنگ در این کار و کارهای مشابهش با ترکیبی از دو سبک رئال و سوررئال جایگاهی فراتر از زندگی معمولی و مشکلاتش برای سوژه هایش در نظر گرفته است. حتی نشانه گروتسک نیز به نقل از منتقدان در کار دیده می شود که گاهی مخاطب را می خنداند اما این خنده تلخ است و زیبایی خلق می کند. آذرنگ که خود از کودکی در اندیمشک بوده و از نزدیک جریانات تلخ و تراژیک جنگ و بمباران اندیمشک را لمس کرده ، به خوبی می تواند چنین اثری بنویسند که بر مخاطبش تأثیرگذار باشد. یوسف این نمایش آغاز آشنایی با دردهایی است که در جامعه سایه می اندازد و فضا را ازدیدن زیبایی های آن دوران برای چشم سرمان دور می کند.
حمیدرضا آذرنگ در مصاحبه ای درباره این نمایش می گوید: «داستان نمایش یک موقعیت فرا واقع است و جهان نمایش جهان واقع گرایی نیست. زمانی که از آسمان و جایی که نمیدانیم از کجا است شروع میکنیم با چنین شرایطی مواجه هستیم. سربازی خواسته که به دنیا برگردد و به او اجازه چنین کاری به شرط حرف نزدن داده میشود. بنابراین با قرارداد فراواقعی مواجه هستیم و باید به این ساختار مقید بود. این سیالیت فضای نمایش به نشان دادن چنین موقعیتی کمک کرده است و در تئاتر هم این نوع ساختار، جذابیت دارد. من این نوع ساختار را در کارهای دیگرم نظیر «مادر مانده»، «این کدام پنجشنبه است»، «خیال روی خطوط موازی» و ... مورد استفاده قرار دادهام.روایت خطی تمام خواستههایم را نمیتوانست تأمین کند. جریان مینی مالی که اتفاق میافتد و قصهها در موجزترین شکل ممکن روایت میشوند را نمیتوانستم در قالب جریان خطی در نمایش ارائهاش کنم و مجبور بودم بروم به سمت خرده روایت و خرده داستانها که باعث میشد زمان نمایش بیشتر بشود و کار هم از موجز بودن دور میشد.»
در این نمایش هم متافیزیک وجود دارد و هم فیزیک هم روحی که به دنیای انسان ها می آید یعنی همین مکان فیزیکی در دنیا و خود را به واقعیت نزدیک می کند و هم توهم و البته در میزانسن هم تنوع حرکتی از قرار گرفتن صندلی ها تا سکون و حالت نشسته و ایستاده دیده می شود. رضا آشفته در نقدی که به این نمایش نوشته است، می گوید: «با آنکه روحی از آسمان برمی گردد بر زمین؛ همین اشاره هم کافی است که باورمان از نشانه های اندک زمینی ما را متوجۀ وجه دیگری از بیکرانگی هستی گرداند... به هر روی، در همین حد هم پاسخ داده اما شاید هنوز هم بشود برای این خالی شدن فضا، تصورات دیگری را مد نظر قرار داد. در آن سوی صحنه هم باید پلکانی رو به آسمان و خانۀ مردگان باشد و در پایین اش هم زمین و یک خانۀ زمینی تداعی شود... در ضمن صندلی ها در پایان کارکردی درست برای این همه بی تابی ماموران و سرگردانی شان در پذیرفتن یوسف پیدا می کند. این یادآوری ها ملال انگیز هستند، و ماموران در بازی و پرت کردن صندلی ها این ملال را نمودار می کنند. به هر تقدیر این ماجراجویی یک شهید بی سرانجام هست؛ درست مثل منطق حاکم بر دنیا که با وجود این همه پیامبر، اندیشمند و فرمانروا همچنان مخدوش و مشوش باقی مانده است و در آن دردها بیداد می کند و جنگ ها متدوال و متدوام است.»
موسیقی ترکیبی آذری، گلیکی، کردی، ارمنی و خراسانی در این کار توسط محمدجوادط طالبی آهنگساز صورت گرفته که کاملا مینیمالیستی و اپیزودیک است و حال و هوای مخاطب را به آن بخش از نمایش جذب و همینطور او را بیشتر به فکر فرو می برد و رد نهایت مخاطب به زیبایی کار را هضم میکند و در کل موسیقی در خدمت تئاتر قرار گرفته است و مخاطب با آن خاطره بازی می کند.
آشفته در بخشی دیگر از نقدی که خودش سال ۹۷ درباره این نمایش نوشته می گوید: «آذرنگ تلاش کرده که متفاوت باشد با اجرای نیما دهقان اما اگر منصف باشیم؛ هنوز هم همان اجرا بهتر است. شاید نگرۀ خلاق در اجرا و شاید هم ناب بودن ایده و حضور نخست متن در صحنه چنین کرده باشد. اما می دانیم که آذرنگ خیلی بهتر از دهقان متن ترن را اجرا کرد چون در آن اجرای نخست متن مثله شده و بعد در شرایط دولت یازدهم و به دور از آن آسیب های وارد بر متن، آذرنگ توانست درنگ درست تری را به صحنه بیاورد و با فراغ بال آنچه را که در ترن هست، به صحنه بیاورد.
به هر تقدیر وجه شهودی و متافیزیکی در اجرای دهقان غالب می شد اما در اینجا احساسات زیادی بازیگران ماهیت زمینی و واقعیت تلخ را متجلی می گرداند و در این ترازبندی هاست که آن ارجح بودن متافیزیک هست که ما را متوجۀ پیکره و شمایل حقیقی تر نمایش خنکای ختم خاطره خواهد کرد و همین دلیل موجه ای است که دهقان را در اجرای این متن بهتر ببینیم. اما زحمت آذرنگ هم بی دلیل نیست و نگارنده که خود بعد از هر بار دیدن کارها و بازی هایش ساعت ها سر درد می گیرد و زمان اجرا هم بغض و اشک و درد قلب ول کنش نخواهد بود، پی به این دردمندی و ویرانی حال آذرنگ برده است اما در هنر باید داده پردازی ها فراتر از این دردمندی رو به سوی تاثیرات درازمدت حرکت کند. به هر روی گشایش دریچه احساسات هم شاید روشی برای درک درد باشد و همدردی هم لازمه ورود به جهانی است که همواره از بداندیشی ها و بیچاره کردن ها و غفلت های بشری رنج برده است.»